صوری سازی معرفت شناسی صدرای شیرازی

روند مطالعات خود و نظراتم را درباره صدرای شیرازی در این سایت می آورم.

صوری سازی معرفت شناسی صدرای شیرازی

روند مطالعات خود و نظراتم را درباره صدرای شیرازی در این سایت می آورم.

سفرهای چهارگانه ی صدرای شیرازی - ۱ - مقدمه

 

[خوانش اسفار اربعه و نظریات ملاصدرا- در این خوانش بخشهایی از اسفار را می خوانم ، و  تحلیل های افرادی که شرح بر اسفار نوشته اند را می آورم و در ضمن در نامه هایی جداگانه نظر خود را نیز بیان می کنم. روش نگارش آنست که در ابتدای هر نوشته"[" می گذارم و نظر را می نویسم و سپس نام شارح و  در آخر کار "]" را می بندم. نظر خود را در نامه هایی جدا و بصورت  […]می آورم .البته اضافه های کوتاه خود در اسفار را بصورت ایرانیک در داخل [...] آورده ام.]

 

 

خوشبختی انسان و سعادت او رسیدن به مقامات مادی و ریاست های خیالی نیست. بر کسی که امور را به چشم حقیقت نگریسته و معارف بلند الهی را دریافته باشد، بر او آشکار و روشن است که خوشبختی ها و خوشی های زودگذر هیچکدام سعادت حقیقی نیست و از این راه ها به سرور عقلی نمی توان دست یافت. چون می بیند که هر کس به این نعمت های ظاهری رسد به راهی در می غلتد و به مرتبه ای سقوط می کند که سکینه و آرامش الهی از او رخت بر می بندد و ورود معارف ربوبی به ساحت نفس او ناممکن می شود و دیگر نمی تواند نیتی خالصانه که از سر صدق و برخاسته از گوهر انسانی او باشد فرا آورد، بی آنکه آرزوئی پست و دنیوی او را به خود مشغول داشته و خواستی زودگذر با آن به ستیزه برخیزد. آن نیت و آهنگ خدائی که امید نیل به سعادت حقیقی و رسیدن به خوشبختی دائمی از آن برود و انتظار پیوستن به فیض بلندی باشد که با آن کوری چشم نفس شفا یابد و از نابینائی دل، که نتیجه توجه تام به جهان غربت و محصور ماندن در خانه تن و محروم ماندن از دیدار ابد و شکوه سرمد است، نجات یابد.

کمال اختصاصی انسان پیوستن به حقائق معقول و زیستن در جوار ذات ربوبی و دور ریختن مادیات و رسیدن به مقام تجرد است. البته انسان ، در عین حال ، دارای همه قوا و کمالاتی است که در اشیاء مادون وجود دارد و از این رو با دیگر موجودات در این خصوصیت ها اشتراک دارد. مثلا انسان همچون سایر اجسام در مکان و فضا قرار می گیرد و همچون گیاهان تغذیه و نمو دارد و همراه با دیگر حیوانات دارای حیات حیوانی و احساس و حرکت ارادی است. اما کمال انسان به هیچ یک از این ابعاد نیست. تعالی انسان در همان چیزی است که او را از سایر موجودات ممتاز می کند. و این کمال جز با دریافت و تحقق علوم در انسان و بریدن از وابستگی به زر و زیور دنیا حاصل نمی شود.

انسان در میان علوم مختلف باید بیاندیشد و انتخاب کند که کدام علم را مورد کنکاش قرار دهد.

تنها باید علومی را تحصیل کرد که به یکی از دو توانایی انسان کمک می کند: توانائی یی که به ذات انسان باز می گردد و رو به سوی حق [حق هم به معنای عدل و راستی است و  هم  به معنای خدا است] دارد و قوه ای که به بدن و انفعالات نفسانی بر می گردد و رو به سوی خلق دارد. اولی همان توانائی نظریه است که به حقیقت گوهر انسان بدون دخالت جسم و انفعالاتش ارتباط دارد. از میان علوم گوناگون تنها دانشی که به جسم و همراهی بدن نیاز ندارد «حکمت الهی» است و هیچ علمی جز «علوم عقلی محض» وظیفه تکمیل حقیقت ذات انسانی و از بین بردن آلودگی ها و کژی های نفس را بر عهده ندارد.

منظور از «حکمت الهی» و علوم عقلی همان علم به خداوند و صفات و اسماء او و معرفت به ملائکه و کتب رسولان الهی است. همچنین شناخت نحوه صدور اشیاء از خداوند بر اساس نظام احسن و چگونگی عنایت و علم الهی و نحوه تدبیر او نسبت به جهان هستی از زمره مسائل این علم است. معرفت نفس و معرفت به طریقی که نفس را به آخرت می رساند و او را به ملاءاعلی پیوند می دهد و از ماده و هیولی جدا و دور می سازد نیز بخشی از حکمت الهی به شمار می آید.

بقیه علوم اگر از این معارف بگذریم چیزی مانند بقیه فنون و حرفه ها هستند و ارزش دیگری ندارند.

اما تحصیل علوم و تکمیل توانائی نظری کافی نیست بلکه باید به اعمال و عبادات قلبی و بدنی نیز پرداخت، نفس را با احکام شرعی و ریاضت های بدنی باید پاک و تطهیر نمود تا به سبب اشتغال به بدن و کشیده شدن به شهوات و شوق به لوازم مادی آن، مغلوب بدن و هوای نفسانی نگردد و در او حالت تسلیم در برابر مشتهیات حاصل نشود.

[باید تن را در اختیار گیریم تا ما بر آن چیره باشیم و نه او بر نفس.]

 

▐▐

 

من در روزگار گذشته، از همان آغاز جوانی، تمام توان خویش را در فلسفه الهی صرف

نمودم و در این راه سعی فراوان کردم، کتب و آثار حکیمان پیشین و دانشوران بعدی را دنبال نمودم و از ثمرات اندیشه ها و افکار آنها اقتباس کردم و از اسرار و رازهای نهفته و دست نخورده آنها بهره بردم. آنچه در کتب یونانیان و بزرگان و معلمان یافتم بیاموختم و از هر باب نکات نفیس و برگزیده را انتخاب نمودم و از تطویل و درازگویی درگذشتم. در حالیکه، با توجه به اندک بودن عملم، از آرزوهای دور و دراز پرهیز می کردم و  با توجه به نزدیکی مرگ از ورود در جدال ها و نزاع های بی حاصل دوری می گزیدم. جدال هایی که در جهت دستیابی به مقام وهمی و ریاست خیالی انجام می گیرد بدون اینکه به کشف مجهول و نتیجه مطلوبی بینجامد. چنانکه بیشتر مردم این روزگار که با کتاب های علمی و عرفانی سر و کار دارند چنین اند، یعنی با شور و شوقی به بحث و  بررسی نوشتجات دانشمندان می پردازند و تمام کوشش خود را صرف مطالعه کتاب های دانشوران می کنند اما همین که اندکی از هر فنی آموختند به سرعت سیر می شوند و از هر خمی با نوشیدن جرعه ای خرسند می گردند، چرا که در این کتب گمشده خود را نمی یابند. کامجوییشان همانند کسی است که از ناتوانی جنسی رنج می برد و انگیزه هایشان مانند انگیزه جنین در شکم مادر است! از این رو از دانش بهره فراوانی ندارند و سخت دلانشان نیک بختی نمی یابند. بلکه برخی از این شاغلین فلسفه را می بینی که تمام عمرش را در گفتگو و تکرار مطلب گذرانده و سرانجام با حسرت و افسوس بازگشته و مورد ننگ و عار قرار گرفته است.

آری ، هم اینانند که در قران شریف چنین یاد شده اند: بگو آیا ما شما را از زیان کارترین انسان ها خبر ندهم؟ کسانی که تلاششان در حیات دنیا گم شد و حال آنکه گمان دارند که کاری شایسته می کنند. خداوند ما را از این ورطه ترسناک و تاریکی وحشت آور به خود پناه دهد.

و من در دریای پهناور حکمت صدف های فراوانی یافتم که بر پایه براهین روشن استوار شده و از مرواریدهای نکات گرانقدر و گوهرهای تابناک تحقیق سرشار بود. مدت زمانی به ذهنم می گذشت و با خود مطرح می کردم و در درون خویش کشمکش داشتم(چرا که گروهی از جویندگان و پژوهش گران هوشمند مرا تشویق می نمودند) که این صدف های پربار را بشکافم و از آنها دگوهرهای پر ارزش را بیرون بکشم، و با صافی اندیشه ، زلال را از دردی جدا سازم و با غربال طبع، مغر را از پوست غربال کنم، و کتابی بنگارم که همه آنچه را که از پیشینیان یافته بودم در آن گرد اورم و خلاصه اقوال مشائیان و چکیده ذوقیات اشراقیان را شامل گردد، و نیز بر آنها مطلبی بیافزایم که در کتاب های فیلسوفان گذشته نیست و هیچیک از علما در روزگاران پیشین بدان دست نیافته اند و در چرخش ایام به کسی چنین حقایقی ارزانی نشده و در جهان طبیعت نظیر آن دیده نشده است.

اما موانع مرا از این هدف بازمی داشت و مشکلات روزگار سدهایی در راه رسیدن به این مقصود پدید می آورد، و در واقع، روزگار بود که مرا از خیزش بازنشاند و از پویش بازداشت، چرا که دشمنی روزگار را می دیدم که چگونه نادانان و فرومایگان را در دامان خویش می پرورد و آتش جهل و گمراهی می پراکند، و زشتی احوال و کم خردی رجال را نمودار می سازد. به گروهی گرفتار شده ایم که فهمشان اندک و چشمشان از دیدن فروغ معرفت و رازهای حکمت ناتوان، و دیده بصیرتشان همانند شبپرگان از دیدن انوار معارف نابیناست و فرورفتن در امور الهی و اندیشه کردن در نشانه های خداوندی را بدعت می دانند و ناسازگاری با وضعیت عوام الناس و همچ الرعاع، را گمراهی و فریب می شمارند. گویا اینان حنبلی های اهل حدیث اند که واجب و ممکن و قدیم و حادث را از هم باز نمی شناسند و آرائشان از چگونگی اجسام و فرآورده های آنها فراتر نمی رود و اندیشه شان از پیکرهای مادی ظلمانی پا فراتر نمی گذارد، از آنجا که با علم و عرفان دشمنی دارند و روش حکمت و یقین را بکلی رد می کنند از علوم مقدس الهی و اسرار بلند ربانی محروم شده اند اسراری که پیامبران و اولیاء به رمز گفتند و حکما و عرفا بدان اشاره نمودند. بدینسان جهل و گمراهی نمایان و نشانه های آن آشکار گشت. آنان دانش و معرفت را نابود ساختند و عرفان و اهلش را پست شمردند. از حکمت روی برگردانده و کناره گرفتند و از رواج آن خصمانه جلوگیری کردند. طبع مردم را از حکما گریزان و علما عارف و برگزیده را طرد می کنند. هر کس در دریای نادانی و حماقت بیشتر غوطه ور است و از نور دانش های عقلی و نقلی بی بهره تر است بیشتر مورد پذیرش واقع می شود و نزد مردمان، دانشمندتر و با فضیلت تر به شمار می رود.

چرا چنین نباشد حال آنکه بزرگانشان گروهی اند که از سلاح دانش و درستی بی بهره، و از جامه خرد و رستگاری برهنه اند، سینه هاشان از زینت آداب بی نصیب، و رویشان از نشانه های نیکی و صلاح بی نشان است.

 

▐▐▐

 

هنگامی که چنین دیدم که شهرها از کسانی که ارزش اسرار و علوم آزادگان را بدانند خالی شده، و دریافتم که دانش و اسرار آن فرسوده گشته و حقیقت و درخشش های آن رو به تاریکی نهاده، شیوه های عادلانه متروک شده و اندیشه های باطل شایع گشته، چشمه آب حیات فرورفته و داد و ستد اهل آن تباه گشته، چهره آنها پس از طراوت و شادابی اینک پژمرده و افسرده شده،  و معامله شان کساد و زیان بار گشته است، آری وقتی که این همه را دیدم از مردم روزگار روی برتافتم و از آنان دوری گزیدم. خاموشی نور دانایی و سختی طبیعت مرا واداشت که به اطراف شهری پناه آورده در گمنامی و شکستگی پنهان شوم. از آرزوها بریده با خاطری شکسته، همت خویش را مصروف انجام دادن واجبات و جبران کوتاهی خود نسبت به خدای متعال نمایم.

در این ایام نه به تدریس مشغول بودم و نه به تالیف، چرا که ورود به علوم و فنون و آموزش و ارائه مباحث و گشودن گره مشکلات علمی، به آرامش فکر و پالودگی خیال از اندوه و آشفتگی، و سامان یافن اوضاع و احوال نیازمند است. چگونه آسودگی خیال برای انسان حاصل شود با این همه مشکلاتی که از مردم این روزگار دیده و شنیده می شود و از آنچه در این هنگام مشاهده می گردد که انصافشان اندک و انحرافشان بسیار است، قدر بزرگان و دانشوران را فرو می کاهند و مردم پست و فرومایه را بزرگ می دارند، نادان بدسرشت و تبهکار پلشت در چهره عالم چیره دست و در شکل دانشمند آگاه ظاهر شده است. و از این زشتی و تباهی های آشکار آن قدر هست که فرصت گفتگو و تدریس و پاسخگویی به سئوالات را از انسان باز می ستاند، چه رسد به اینکه گره از معضلات بگشاید و یا به روشنگری مشکلات برخیزد. چنانکه برخی از برادرانم به فارسی سروده اند:

از سخن پر در مکن همچون صدف هر گوش را     قفل گوهرساز یاقوت زمرد پوش را

در جواب هر سئوالی حاجت گفتار نیست     چشم بینا عذر می خواهد لب خاموش را   

 

من در مقابل همه دشواری ها به مولی و آقای خویش امیرمومنان تاسی نموده و از سیره ان حضرت پیروی کرد. تقیه و مدارا با بدکاران را پیشه خود ساختم، دنیا را رها کرده و آخرت را بر دنیا برگزیدم. و نیز همچون او، صبر را شعار خود ساخته، خار در چشم و استخوان در گلو، زمام خویش را از سرگرم شدن و در آمیختن با مردم نگاه داشتم و از همراهی و انس با آنا ناامید گشتم. بدین ترتیب، دشمنی زمانه و ستیز مردمان بر من آسان گشت و از رد و اثبات آنها رهایی یافتم و دیگر احترام و آزار آنها نزد من برابر بود. پس روی دل سوی مسبب الاسباب آوردم و از عمق جان به آسان کننده سختی ها تضرع و زاری کردم.

 

چونکه زمان درازی به حال پنهانی و گوشه نشینی و گمنامی گذشت، نفسم از زیادی مجاهدت شعله ور شد و قلبم از ریاضت بسیار به سختی برافروخت و زبانه نور از کام جانم سر کشید. پس انوار ملکوت بر او تابیدن گرفت و اسرار جبروت در او قرار یافت. پرتوهای احدیت بدو پیوست و الطاف خداوندی او را دریافت. و بدین سان از رازهایی خبر یافتم که تا آن هنگام  از آنها آگاه نبودم و بر من رموزی آشکار گشت که از راه برهان این چنین روشن نشده بود. هر آنچه در پیش به برهان می دانستم همان را با افزون هایی از اسرار الهی و حقایق ربانی به شهود و عیان دیدم. اینک عقل از انوار حق هر پگاه و شامگاه در سرور و نشاط بود، به او نزدیکی جسته، و بدو پیوسته بود. هر نقطه ای را که با اندام ظاهری می کاوید چشمه ساری پدید می آمد، و هر چه را با تعقلات باطنی فراهم می آورد دریایی خروشان می گردید.

سرزمین های فهم ها هر یک به قدر خویش از فیض او بهره گرفتند و جویبارهای اندیشه ها از تراوش نهر او به جریان افتادند. آنگاه زمین های سیراب بر کناره گوش ها گوهرهای فروزان نمایان ساختند و جویبارها در اطراف گل های شاداب و میوه های نیکو رویاندند.

 

▐▐▐▐

 

تا اینجا صدرا از اوضاع و احوال خود گفته و شرح حال خود را قبل از نوشتن اسفار بیان کرده است. خواندن این بخش ها برای آشنایی با صدرا و زندگی او و اوضاع اجتماعی و سیاسی او، آن هم از زبان خودش، بسیار شیرین و خواندنی است.

صدرا در ادامه از چگونگی نوشتن اسفار می گوید که می توانید ترجمه خوبی از آن را در شرح اسفار مصباح و یا ترجمه خواجوی ببینید. البته ترجمه کتاب مصباح روان و خوب و امانت دار است. من بخشی از آن ها را که برایم مهم است می آورم:

پس خدای متعال به من الهام فرمود که از آنچه نوشیدم تشنگان جوینده را بهره دهم و از آنچه یافتم پرتوی بر دل های رهروان ظاهر سازم، تا هر آنکس که از آن جرعه ای نوشد حیات یابد و آنکه پرتوی یافت قلبش روشنایی گیرد.

پس زمان مقرر فرا رسید و خداوند اراده تقدیم فرمود، و از پیش سرآمدش را تعیین کرده بود، پس در زمان مقدر آن را برای اهلش به منصه ظهور در آورد.

اینک بر آن شدم که این امر را از قوه به فعل و کمال درآورم و آن را از نهان به وجود و حصول برسانم. پس فکرم را در آن به کار گرفتم و پراکنده ها را گرد آوردم و از خداوند متعال خواستم که پشتم محکم کند و به کرم خویش بار سنگین مرا فرو نهد و برای به پایان رسیدن کار سینه ام را گشایش دهد.

 

پس اراده ام به حرکت درآمد، پس از آنکه بی حرکت مانده بود و نسیم همت وزیدن گرفت بعد از آنکه فرو مرده بود. نشاط از دست رفته دوباره بجوشید و سرور و گشاده دلی بار دیگر برخروشید.

با خود گفتم اینک هنگام همت و آغاز به کار است تا ریشه هایی را بیان کنم که از آن شاخه ها برآید و گوش ها را به بهترین گوهر های حقایق آراسته نمایم و حقیقت را در شکل شگفت آور و ارجمندش به تصویر کشم.

صدرا با ستایش خداوند  در ادامه می گوید که

 آنچه آمده کژی ندارد و آشفتگی و پریشانی به آن راه نمی یابد. مطالب در جای خویش گفته شده است. آنجا که جای رمز و کنایه است به رمز و هرجا که مقام توضیح و تبیین است به تفصیل سخن گفته شده است.

صدرا می گوید:

به چشم عقل در معانی آن بنگر، آیا در آن هیچ کوتاهی می بینی؟پس دوباره به الفاظش نگاه کن آیا در آن هیچ کسیختگی می بینی؟ در این کتاب به گنجینه هایی  از حقایق اشاره کرده ام که به معانی اش راه نمی یابد جز آن کس که نفسش را در شناخت معارف به مجاهدت های عقل آزرده باشد و در فصل های آن اصولی را یاد کرده ام که هدفش را در نمی یابد جز کسی که برای چشیدن از سرچشمه حقایق، تن را در ریاضت های دینی به سختی افکنده باشد.

صدرا می گوید این کتاب را برای اهل یارانش در کشف و یقین نوشته است و بخصوص کسانی که از کلام خردمندان بداند. البته شرطی دارد:

در پرده دانش خویش نماند و آنچه فراتر از فهم اوست مردود نشمارد. همواره باید آویزه گوش داشت که حقیقت به گرداگرد فهم اشخاص محدود نمی ماند و به درجه دریافت مردم اندازه نمی یابد.

پس اگر در این اثر به چیزی برخوردی که با آنچه باور داشتی و به ذوق سلیم دریافته بودی سازگار نبود ، پس آن را انکار مکن که بالاتر از هر صاحب دانشی داناتری وجود دارد. بدان که هر کس در پرده دانش خویش بماند و فراتر از درک خویش را انکار نماید در همان درجه از علم و عرفان رجا می زند و از اسرار بلند پروردگارش محروم می ماند.

صدرا می گوید که خودش هم همه معارف را نمی داند و علم محدود نه به او بلکه به هیچ کس نیست.او می گوید:

حقیقت گسترده تر از آن است که خرد و دانشی بر آن احاطه یابد و بزرگتر از آن است که ظرفیتی آن را محدود کند.

صدرا از زبان حضرت محمد می گوید: حکمت را به نا اهلان مدهید که از دستتان برود(تباهش سازید) و از اهل حکمت دریغ مدارید که به آن ستم کنید.  و در ادامه جمله ای زیبا می گوید:

پس بر تو باد که این مطالب را از آلوده شدن به تن های مرده نگاه داری و بر حذر باش که آن را جز به نفوس زنده نسپاری.

بدان که بسا از ذکر قول حق و بیان اعتقاد خویش گذشته ام و اقوال و آراء دیگران را باز گفته و به نقض و ابرام آنها پرداخته ام. سپس در بین نقد و بررسی مطالب آنان، از رای خویش یاد کرده و تا حد امکان از آن دفاع نموده ام.

صدرا اعتقاد دارد : اقوال یاد شده تصورات نادر و دقیق و تصرفات جالب و ارزشمندی را در بر دارد که برای جویندگان حقیقت، آمادگی استخراج مسائل پیچیده را فراهم می سازد و ذهن کسانی را که به کاوش های علمی مشغول اند به مباحث دشوار آشنا می کند.

صدرا می گوید این اطلاعات نباید برای صورت بستن در ذهن مطاله و بررسی شوند بلکه باید برانگیزنده شوق رسیدن به حق در ذهن انسان ایجاد کند. این کار است که به خودی خود اطمینان قلب ، آرامش نفس و راحتی خیال و پاکی ذوق و قریحه حاصل نمی شود. بلکه بحث و گفتگوها جوینده حق را آماده می کند تا طریق معرفت و راه رسیدن به اسراررا بپیماید، به شرطی که از شیوه نیکان پیروی کند و به خوی و خصلت خوبان آراسته گردد.

باید دانست که منظور از شناخت خداوند متعال و علم به جهان دیگر و علم به راه آخرت همان اعتقاد ارثی و سطحی عامی و فقیه نیست زیرا آن کس به تقلید دلخوش است و بر ظاهری جمود دارد، راه معرفت حقائق، آنچنان که برای بزرگان الهی گشوده می گردد، بر او باز نشود و آنچه بر عارفان بی اعتنا به جهان مادی و لذت های محسوس آشکار می شود، یعنی شناخت آفریننده آفرینندگان و حقیقت همه حقایق، بر او نمودار نمی گردد.

همچنین راه دست یابی ه معرفت، سخن پردازی و  مراء و جدال و تلاش در جهت نیکو جلوه دادن مرام و مقصود نیست آنچنان که شیوه متکلمان است.

نیز بر خلاف شیوه اهل نظر و اصحاب فکر و گفتگو ، بحث و کاوش صرف هم انسان را به حقیقت نمی رساند. در قران نیز آمده است که ظلمتهایی است بر روی هم انسان را فرا می گیرد بگونه ای که چون دست خود برآرد آن را نخواهد دید. و کسی که خدا نوری برای او قرار ندهد نوری نخواهد داشت.

آری، معرفت نوعی یقین و ثمره نوری است که خدای متعال ، به دلیل پیوستن انسان به عالم قدس و پاکی و به سبب پاک شدن از نادانی و اخلاق نکوهیده و حب ریاست و دوری از تعلق به دنیا و زر و زیور آن، در قلب انسان مومن می نهد.

پیام صدرا در ادامه این است:

پس ای دوست من! پیش از آنکه این کتاب را بخوانی، نفس خویش را از هوی و هوس پاک گردان که : «رستگار شد هر که نفس را پاک کرد و بی بهره ماند آنکس که نفس را تباه نمود».

نخست اساس معرفت و حکمت را مستحکم گردان و سپس بر بر قله های آن فراز آی. و گرنه از کسانی می شوی که خداوند بنیان آنها را از پی می زند و سقف بر آنها فرو می ریزد. و نیز خود را به یاوه گویی های عوام نادان صوفیه مشغول مدار و دربست به گفته های فیلسوف مآبان اعتماد مکن که فتنه ای است گمراه کننده و لغزشگاهی است فریبنده. آنان کسانی اند که «وقتی رسولانشان با دلیل روشن به سوی ایشان آمدند به دانش خویش دلشاد شدند و چیزی که بدان استهزا می کردند بر سرشان آمد».

خداوند ما و شما را از شر این دو گروه در امان دارد و یک چشم زدن ما و آنها را در کنار هم گرد نیاورد.

درپیان صدرا درباره اسفار اربعه می گوید که:

سالکین وادی عرفان و اولیاء از اهل معرفت برای سلوک معنوی چهار مرحله تصویر می کنند:

اول- سفر از خلق به سوی حق

دوم- سفر بوسیله حق در حق

سوم- سفر از حق به سوی خلق به وسیله حق، این سفر در برابر سفر اول است

چهارم- سفر بوسیله حق در خلق، این سفر نیز مقابل سفر دوم است.

 

[سفر اول درباره امور عامه است. احکام وجود و عدم، احکام ماهیت پ، تقسیمات اولیه وجود مثل وجود رابط و مستقل، وحدت و کثرت، قوه و فعل، علت و معلول ، سفر دوم درباره علم طبیعی است و از احکام جوهر و عرض بحث می کند ، سفر سوم الهیات به معنی خاص آن است که پس از اثبات واجب به تفصیل از صفات و افعال الهی سخن به میان می آید. سفر چهارم به علم النفس و مسئله معاد مربوط است.- ترجمه ها از محمد سبحانی است که شاگرد مصباح بوده و ترجمه روانی ارائه داده است که از ترجمه خواجوی بهتر است.]

نامه بعدی نظر خود را درباره این مقدمه بیان خواهم کرد.

 

آشنایی با معرفت شناسی۱

 

[خوانش و بررسی کتاب آشنایی با معرفت شناسی از منصور شمس-انتشارات طرح نو- اضافه های خودم را درون [...]  و در نامه های جدا می آورم تا شما بتوانید روی نظرات من جداگانه نظر بدهید.]

 

ذهن ما انباشته از باورهای گوناگون است. به آسانی می توان پذیرفت که این باورها می توانند صادق و یا کاذب باشند. دلیل بارزش بودن باورهای صادق شاید آنست که ما را در وضعیت بهتری قرار می دهد. این گرایش ما در سئوال چون: آیا واقعا آسمان آبی است ؟ و سئوالاتی از این قبیل براحتی درک می شود. برای عمل کردن ما باورهای صادق را ترجیح می دهیم. در مقام یک موجود عقلانی باید بکوشیم که باورهای صادق داشته باشیم.

در معرفت شناسی باید بررسی کنیم که ما بر چه اساسی به ارزیابی باورها باور ها می پردازیم. بر اساس چه اصول و قواعدی این کار انجام می شود.

میان معرفت و ادعای معرفت تفاوت وجود دارد : ادعای معرفت قبل از ارزیابی است و معرفت بعد از ارزیابی.

تمیز موارد واقعی معرفت از میان ادعاهای معرفت. برای این کار باید به تعریف معرفت شناسی بپردازیم.

Knowledge        knowledge claim

معرفت شناسی همان زمینه فلسفی است که امکان ارزیابی باورها را با هدف تشخیص موارد واقعی معرفت از میان ادعاهای معرفت فراهم می آورد.

دو سئوال پیش می آید: آیا ارزیابی باورها نیازمند زمینه ای ویژه و جداگانه است؟  بررسی معرفت شناختی چگونه باید انجام شود؟ آیا لزوما باید با زمینه ای فلسفی به آن پرداخت؟

بررسی درست الگوها و روش ها برای رسیدن به روش مناسب ارزیابی باورها در حیطه معرفت شناسی است که زمینه ای فلسفی و جدای هر علمی است.

وقتی می توان به موارد واقعی معرفت دست یافت که از پیش روشن باشد که معرفت خود چیست، چه انواعی دارد و در هر نوع از معرفت بازشناسی باورهای صادق از دیگر باورها چگونه انجام می شود.

بررسی های معرفت شناختی درباره برخی مبانی و ضابطه های کلی، ارزیابی باورها را در شاخه های گوناگون دانش امکان پذیر می کند.

پس چون درباره ضابطه های کلی بحث می کند امکان ارزیابی باورها را هم فراهم می سازد.

امروزه برخی گرایش ها می خواهند معرفت شناسی را از زمینه فلسفی به زمینه علوم طبیعی ببرند(کواین از این جمله است)

اما معرفت شناسی از دیرباز در زمینه ای فلسفی رشد کرده و دو مشخصه مهم آن این مسئله را مشخص می سازد.اول تمایل فیلسوفان به بررسی مهمترین موضوع ها در زیست انسانی است و دوم تولید احکام کلی و قانون های عام در بحث های فلسفی است.(احکام نقض ناپذیر)

از اهداف مهم معرفت شناسی ، پرهیز از جزم گرایی در معرفت است. معرفت شناسی با پی گیری این هدف تلاش می کند تا روشن کند معرفت در چه حیطه هائی امکان وقوع دارد و از چه منابعی تولید می شود.

جهت گیری ارزیابی باورهای صادق و کاذب معطوف به صدق است. بنابراین معرفت شناسی باید ضابطه هائی را تولید کند که بر اساس آن بتوان صدق باورها را احراز کرد.

به عبارت دیگر، بتوان موارد واقعی معرفت را تشخیص داد.

معرفت شناسی و فرایند ترجیح باور. فرض کنید معرفت شناسی در حوزه ای از معرفت آدمی نتواند به سازوکار اطمینان آوری برسد. این مسئله باعث نمی شود که باورهای گوناگون در این حوزه وجود نداشته باشد یا بوجود نیاید. چنین نیست که در ارزیابی معرفتی تنها دو راه وجود داشته باشد: یا به قطعیت موارد معرفتی را بازشناخت، و یا باید شکاک محض بود و امکان هر گونه موضع معرفتی را نسبت به باوری خاص انکار کرد. این نگاه دو ارزشی معقول نیست. راه سومی هست، نظر به باورهائی که مبتنی بر شواهد و قراینی هستند که آنها را قاطعانه در ردیف موارد معرفتی قرار نمی دهند ولی دلایل خوبی برای ترجیح باورها به دست می دهد. معرفت شناسی درباره این دسته باورها دو راه پیش رو دارد:

الف- معرفت شناسی خود را از بیان ضابطه هایی برای هر گونه ارزیابی درباره این باورها معاف بدارد.

ب- معرفت شناسی گونه دیگری از ارزیابی را – البته نه به قصد احراز صدق این باورها- سامان دهد. (ظاهرا بدون مشکل می توان ب را انتخاب کرد)

در این گونه موارد، معرفت شناسی تلاش خواهد کرد، تا با ایجاد ضابطه هائی معین، گونه دیگری از ارزیابی را به قصد ترجیح بعضی از باورها بر باورهای دیگر سامان دهد.

اما معیار این ضابطه چیست؟ صادق بودن تنها صفتی نیست که باورها به آن بتوانند متصف شوند، بلکه صفات دیگری نیز هست که ترجیح می دهیم باورها دارای آن باشند. برای نمونه معقولیت. پس معرفت شناسی علاوه بر بیان و بررسی ضابطه هائی برای ارزیابی - به قصد احراز صدق باورها – باید ضابطه هائی نیز برای ارزیابی باورها به قصد ترجیح بعضی بر بعضی دیگر نیز تولید کند.  

Epistemology        episteme+logos

Knowledge       theory of knowledge

نقطه اتکای ارزیابی ها باورهای آدمی و صفات آنهاست. بر این اساس گروهی معرفت شناسی را زمینه ای با هدف توجیه باور یا توجیه باور کردن و بعضی دیگر آن را صرفا کوششی دریافتن شیوه های بهتر در اکتساب باورها و نقادی باورهای پیشین و یا بررسی معرفت و توجیه باور معرفی کرده اند.

معرفت شناسی و تحلیل فلسفی.   از مهمترین روش های معرفت شناسان روش تحلیل فلسفی است. (روشن کردن معنای گزاره ها) 

یک مثال :  شکاکی مدعی است که : «به هیچ چیزی نمی توان معرفت پیدا کرد.» استدلال وی بر این ادعاست که : 

1. وقتی می توان به چیزی معرفت پیدا کرد که بتوان به آن یقین پیدا کرد.

2. یقین و به تعبیر دقیق تر یقین منطقی، در هیچ موردی امکان ندارد. بنابراین حصول معرفت نیز امکان ندارد.

یقین منطقی ضروری است ولی یقین روانشناسی وابسته به حالات روانی است.

از طریق تحلیل فلسفی می توان چنین پاسخ داد:

آیا یقین در زمره اجزاء سازنده معرفت ، و به عبارت دقیق تر، از شرط های لازم آن است؟  اگر جواب منفی است آنگاه استدلال خود به خود فرو می ریزد. اگر هم جواب مثبت باشد سئوال و تحلیل می تواند بر روی مفهوم یقین منطقی متمرکز شود. در این مرحله باید روشن ساخت که دقیقا مراد از یقین منطقی چیست؟ آیا با در نظر گرفتن معنای دقیق آن این خصلت واقعا به همان نایابی و یا کم یابی مدعای شکاک است؟

وظیفه گروی در معرفت شناسی. در مقام موجودی عقلانی باید تلاش کنیم ، تا تنها باورهای صادق داشته باشیم.

وظیفه ما رسیدن به این هدف است که باورهای صادق داشته باشیم و از باورهای کاذب بپرهیزیم. نگرش وظیفه گرایانه .

چگونه باید به این وظیفه عمل کرد؟ دکارت بر این باور بود که تنها باید چیزهائی را باور کنیم که با وضوح و تمایز کافی ادراک می شوند، همچنین لاک بر این نظر بود که تنها وقتی می توان چنین وظیفه ای را ادا کرد که در باور کردن امور از دلایل پیروی کنیم.

ریچارد فلمن: «تنها چیزی را باور کنیم که شواهد و قراین از آن پشتیبانی می کنند.» انتقادهای بسیاری به این دیدگاه وظیفه گروی وارد است. (عدم اختیار ما در امر معرفتی وظیفه گروی را سست می کند)

به سه گونه می توان درباره باوری سخن گفت:

من گزاره الف را باور دارم

من، بر اساس فلان شواهد، گزاره الف را باور دارم.

من، بر اساس شواهدی که فعلا در دست دارم، گزاره الف را باور دارم.   شواهد در تایید باورها خود اموری مشروط اند.

الف لازم نیست همیشه برقرار بماند. اگر احیانا شواهدی تازه مبنی بر ابطال یا دیگرگونی در گزاره الف پیدا کنیم، آنگاه باید انرا کنار نهاده و یا در وضعیتی تازه و متفاوتی آن را باور کنیم.

هر زمان احتمال دارد شواهد و قراینی درباره گزاره ای معین پیدا شوند که باورکردن گزاره های قبلی ما را دچار دیگر گونی کند. در نظر داشتن این احتمال هم عقلانی است و هم اخلاقی. عقلانی چرا که به لحاظ نظری دلایل و شواهد زیادی برای چنین احتمالی می توان یافت. و اخلاقی، زیرا به ما همواره گوشزد می کند که به نظریه ها و نگاه های رقیب و بدیل بیشتر توجه کنیم.

تا پایان صفحه 41 کتاب آشنائی با معرفت شناسی